۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

4 آذر سالگرد شهید خدمت دکتر سامی بر همگان تسلیت باد







ظهر چهارشنبه دوم آذر ماه 67 سه ضربه كاري يك جنايتكار حرفه‌اي بر مغز دكتر كاظم سامي كه در پشت ميز طبابت آخرين ساعت خدمت روزانه‌اش را مي‌گذراند وارد آمد! دو روز و نيم تلاشهاي جانفشانه دكتر جراح و مسئولين بيمارستان ساسان و مقاومت سرسختانه خود بيمار در برابر مرگ به جائي نرسيده در ساعت 30/21 جمعه 4 آذرماه دكتر سامي عزيز، مردانه و مظلومانه در سن 54 سالگي جان شيرين و دانش امانتي را تسليم خداوند جان آفرين و توانمند حكيم نمود . . . انالله و انا اليه راجعون
چهارم آذر بیست و یکمین سالگرد شهيد راه حق و خدمت دكتر كاظم سامي است
بنده خدا بود، رهرو خط انبيا، دشمن دروغ و دروغگويان، گواه حق و از شايستگان خدمتگزار. مصيبت و درد اختصاص به خاندان سامي نداشت، دوستان و ياران، همفكران و همكاران، درمان شدگان، شاگردان او و همه ايرانياني كه آشنائي قبلي با افكار و خدمات سامي داشتند يا آگاه از فاجعه پيش ساخته شدند، داغديده و كوبيده گشتند.
چه عيادت كنندگان دوران بيهوشي، چه تشييع‌كنندگان و به دوش گيرندگان جنازه تا به خاك سپردن در "ابن‌بابويه" چنين تجمع خودجوش و تأثر بي‌شائبه مردان و زنان طبقات مختلف، بي‌سابقه و غير قابل مقايسه با عزاداري‌هاي خانوادگي يا فرمايشي تبليغاتي بود. حكايت از هم‌آوايي و همدردي كل جامعه دردمند ايراني مي‌كرد.
كاظم سامي كرماني دانش‌آموز هم مدرسه‌اي علي شريعتي و پرورش يافته مكتب استاد محمدتقي شريعتي، از ابتداي جواني همگام با نسل جوان ستمكشيده و سرگردان كه تشنه آزادي و ارزش انساني و استقلال كشور بودند و اسلامي را مي‌خواستند كه از خرافات و ركود و ريا پاك شده باشد، به صف پايه‌گذاران كانون نشر حقايق اسلامي (مشهد)، انجمن اسلامي دانشجويان (تهران) و سپس انجمن اسلامي پزشكان پيوست. ضمن آنكه با تخصص روانپزشكي و تلاش شخصي به درمان بيمارشدگان از رنج و نابسامانيها مي‌پرداخت. با ياران همفكر و ديگر مبارزان هم ‌زندان گشت و تا پيروزي انقلاب اسلامي وسرنگوني استبداد 2500 ساله شاهنشاهي از پا ننشست. پس از پيروزي با قبول پست وزارت بهداري با دولت موقت كه رهبر انقلاب آنرا دولت امام زمان ناميده بود، همكاري نمود. شب و روزش در آن ماههاي بحراني و نگراني وقف ايفاي وظيفه و سامان دادن به سلامت و سياست و سرنوشت مملكت بود. در برابر كارشكنيها و بي‌وفائيها مانند ساير وزرا استعفا داده به مطب و به مبارزه براي دفاع از مردم و آرمانهاي انقلاب برگشت. نماينده مردم در مجلس اول شد. آخرين دلخوشي او خلوت خانواده بود، با مختصر درمان و چاپ و پخش كتاب و گاهگاه ديدار و گفتار با تني چند از همفكران در محافل دربسته و بركنار، معذلك اميد به خود و خوديها و خدا را از دست نداد.
براي كسي كه جز خدمت و دوستي رابطه ديگر ي با مردم نداشت و در عالم سياست و مبارزه نه با دولت و نهادها به معارضه و براندازي پرداخته بود و نه با هيچ خلق و گروه در افتاده مرتكب خيانت و جنايتي شده بود. هيچكس احتمال چنين سوء قصد تنظيم شده بيرحمانه را كه هم ترور جان بود و هم ترور وجدان، نمي‌داد. در بادي امر حدس زده مي‌شد كه كار يك بيمار رواني از جا دررفته باشد. وقتي از چگونگي حمله و ترتيبات حساب شده آن مطلع مي‌شدند در پي يك ترور سياسي از ناحيه يك گروه مخالف درگير مي‌رفتند كه آن هم با توجه به اخلاق و افكار و فعاليتهاي دكتر سامي و دوستانش قابل توجيه نبود.
عمل نه تصادفي بود نه بي‌حساب و نقشه. انتخاب شخص سامي و ضربات وارده بر مغز و پيكر با چنان شدت و وحشت، پيامي همراه داشت. هشدار خصمانه و اخطاري بود به‌همه صاحبان مغز و دل كه طرفدار حق و خدمت و عدالت از طريق منطق و مسالمت باشند.
و چه خوب گفت پروانه فروهر : پیکر سامی را که به سختی نفس می‌کشید با زخم‌های بسیار بر تخت بیمارستان به‌خاطر می‌آورم و با خود می‌گویم، به‌راستی به‌چه گناهی؟ گرچه خوب پیداست آن مرگ دردناک، تاوان تلخ عمری تپیدن برای مردم است .
آری اینچنین بود مرگ یک اسطوره یادش گرامی روحش شاد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر