۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه

احمدی نژاد و تلاش برای مشروعیت بخشیدن به دولت نامشروع

در آستانه نشست سران ایران و 1+5 در ژنو در خصوص برنامه هسته ایی ، دولت نامشروع ایران سعی در مشروعیت بخشیدن به این دولت می باشد
1- اعلام تاسسیات هسته ای درنزدیکی قم از سوی احمدی نژاد
2- اجازه ملاقات سفیر سوییس از سه جهانگرد آمریکایی بازداشت شده توسط ایران
3- اجازه بازدید منوچهر متکی وزیر امورخارجه دولت نامشروع از دفتر منافع ایران در واشنگتن
تمای این تحرکات بیان گر این است که ایران سعی دارد در مجامع بین المللی خود را به مشروعیت برساند و بعید نیست در چند روز آینده این سه جهانگرد را به مانند 13 ملوان انگلیسی آزاد نماید و حتی ممکن است در این مذاکرات در بر سر برنامه هسته ایی خود کوتاه بیاید و دست از غنی سازی اورانیوم بردارد.
ولی این نکته را باید به سران 1+5 و تمامی کشورهای جهان یادآور شد که از نظر اکثریت مردم ایران دولت احمدی نژاد دولتی است کودتایی ،ضد مردمی ونامشروع و لذا نمایندگانی که در نشست 1+5 حضور دارنند نماینده اکثریت مردم ایران نبوده و هرگونه تصمیم و توافق با این دولت نامشروع مورد قبول اکثریت مردم ایران نمی باشد

دیدار شیخ شجاع از خانواده تاجرنیا


سعید حجاریان آزاد شد

حجاریان آزاد شد.به گزارش الف سعید حجاریان قبل از ظهر امروز از زندان اوین آزاد شد. وی در جریان اتفاقات بعد از انتخابات دهم ریاست جمهوری دستگیر شده بود.

اطلاع رسانی کنید

شرکت مخابرات ایران از تاریخ 20 آبان به بعد به تمام کسانی که از یاهو در ایران استفاده می کنند یک ایمیل زده، عنوان ایمیل هست: "کارت اینترنت مجانی" وقتی این ایمیل رو باز می کنی یک KEY logger با حجم 32 کیلوبایت نصب می شه و از اون به بعد تمام چیزهایی که تایپ می کنید هر 20 دقیقه به آدرس ایمیل research@irantelecom.ir فرستاده می شود و به این ترتیب از تمام مطالبی که تایپ می کنید باخبر می شوند.
این مطلب را به دوستان خود اطلاع دهید

۱۳۸۸ مهر ۶, دوشنبه

دومين نامه مهدی کروبی به هاشمی رفسنجانی


بسم الله الرحمن الرحيم
جناب آيت الله هاشمی رفسنجانی رياست محترم مجلس خبرگان رهبری
با سلام اين دومين نامه ای است که پس از شبه انتخابات رياست جمهوری اخير به شما می نويسم. نامه اول را پس ازآن به شما نوشتم که اخباری بسيار ناگوار و تکان دهنده از درون بازداشتگاهها به گوش من رسيد و بر خود ديدم که از شما بخواهم بنا بر جايگاه حقوقی خود به اين اتفاقات رسيدگی کنيد و نگذاريد در جمهوری اسلامی تعرض به جان و مال و ناموس مردم تبديل به امری معمول و عادی شود. متاسفانه اما آن نامه اثری در مسئولان نکرد و ديديد که بی توجهی و بی حرمتی به حقوق مردم، چه آتشی به خرمن اعتماد زد و چه آبرويی از نظام ما زايل کرد. البته صلاح مملکت خويش مسئولين دانند. با اين حال اگر آن نامه سرانجامی پيدا نکرد با خود گفتم که شايد رسيدگی به آن نامه از دايره اختيارات شما خارج بوده است. اکنون اما اين نامه دوم را از آن روی به شما می نويسم که ديدم اجلاسيه مجلس خبرگان رهبری برگزار شد و آنچه در اين مجلس بايد مطرح می شد، مطرح نشد و آنچه بايد توسط اعضای آن مجلس مورد کنکاش قرار می گرفت، مورد کنکاش قرار نگرفت؛ و در يک کلام مجلس خبرگان که ممتاز ترين نهاد نظارتی در نظام جمهوری اسلامی بايد باشد به نهادی بی اثر تبديل شد؛ و ماحصل اين اجلاس صرفا چند سخنرانی و صدور بيانيه ای بود که بدون برگزاری اجلاس و جمع شدن اعضای محترم آن مجلس و زحمت بردن بسيار، هم می شد آن را انجام داد.

---------------------------------
اينچنين بود که تصميم گرفتم اين نامه را به شما بنويسم و رشادت ها و دليری های حضرت امام خمينی و نيروهای انقلابی در عصر ستمشاهی را يادآوری کنم و تاکيدی که امام و شاگردان او همچون من و شما بر مقابله با ظلم و جور داشتيم را به خاطر شما بياورم، و توضيح دهم که فلسفه وجودی مجلس خبرگان رهبری و مسئوليت اعضای آن چه بود، تا بعد شما خود داوری کنيد که در شرايط خطير کنونی چه مسئوليتی بر عهده شما بوده و هست و شما تا چه حد جايگاه صندلی ای که بر آن تکيه زده ايد را حفظ کرده و به چه ميزان در جايگاه رياست مجلس خبرگان، حافظ انقلابی بوده ايد که اصلی ترين هدف آن مقابله با بی عدالتی وتضييع حقوق مردم بوده است.
جناب آقای هاشمیامام خمينی در شرايطی سخت و خطير و در تاريکی استبداد پهلوی، برای دفاع از اسلام و آزادی مردم از استبداد و استعمار، پنجه در پنجه نظامی انداخت که مستظهر به حمايت خارجی و تا بن دندان مسلح بود و خون جوانان را به ارزانی در خيابانها می ريخت. شما که يکی از شاگردان امام و در رکاب ايشان بوديد می دانيد که اگر نبود اعتقادی الهی و عزمی راسخ، مقابله با قدرت مطلقه شاه و استبداد شاهنشاهی و آن فداکاری ها و جانفشانی ها ميسر نمی شد. حتما به خاطر داريد که در آن شرايط هولناک و در راه مبارزه با جور و استبداد، ابتدا تعداد همراهان همدل در صنف روحانيت بسيار کم بود. هنگامه خطر کردن بود و زمانه زندان و شکنجه و بگير و ببند و تبعيد و دربدری و آوارگی. نه احتمالی قوی به پيروزی بود و نه برنامه ای برای تقسيم غنايم.ايمان و باور قلبی به اسلام و عدالت و مردم در دلهای ما حاکم بود و شوق قدم زدن در بيابان به قصد کعبه. آن رشادت ها و فداکاری ها به رهبری حضرت امام به انقلابی اسلامی و ضد استبدادی منجر شد که ما امروز وارثان آن هستيم و عدالت خواهی آن به مرزهای کشور نيز محدود نميشد و هدفی جهانی داشت از جمله در سرزمين فلسطين و قدس شريف.
جناب آقای هاشمیمن در مقام يکی از شاگردان مکتب امام خود را مديون ايشان و رهبری شجاعانه شان می دانم و با خود عهد کرده ام که تا پايان عمر در رکاب آن انديشه و حافظ آن ميراث گرانقدر اسلامی و ضد استبدادی باشم. چه باک که در اين مسير در نظام جمهوری اسلامی دفتر شخصی و دفتر حزبی مهدی کروبی را پلمپ کنند و روزنامه اش را توقيف و يارانش را نيز در بند سازند. چه باک که جريده هايی دهان دريده به اسم ايران و وطن، از زمين و کيهان بر من بتازند و بيت المال را خرج فحاشی خود کنند و از اين راه مواجب بگيرند و رسانه ملی را نيز تبديل به يک توپخانه حزبی و سياسی عليه اينجانب سازند و نماز مقدس جمعه را هم به مقاصد سياسی خود بيالايند و به مرکزی برای حمله به ياران امام راحل مبدل کنند. من اما تحمل تمام اين مصائب را برای خود شيرين ساخته ام با يادآوری آنکه چگونه طوفان های سهمگين و فراز ونشيب های دوران سخت پيش از انقلاب و پس از آن سپری شد و چگونه عزم و اراده بی نظير امام و پايداری همراهان پولادين قدم، قساوت و شقاوت ساواک و دژخيمان پهلوی را به لذت پيروزی خون بر شمشير و غلبه حق بر باطل مبدل ساخت. کام من چنان از آن پيروزی ها شيرين است که تلخی برخی مصائب گذرا اثری بر من نداشته و نخواهد داشت.نيک می دانم که شما نيز در اين مسير در رکاب حضرت امام تمام آن مصائب و سختی ها را تجربه کرده ايد و برخلاف عده ای ديگر، می دانيد که نظام جمهوری اسلامی متکی بر سرمايه ای بسيار گرانبها و رشادت هايی بس فراوان است. شما سی سال در خدمت اين نظام بوده ايد و ميدانيد که اين نظام چه مصائب و مراحل پرخطری را در مبارزه با گروههای التقاطی و الحادی پشت سرگذاشته است و چه هزينه هايی برای اعتلای نظام اسلامی و برقراری حاکميت جمهور پرداخت شده است. وا اسفا اما که امروز دستاورد ما از آن همه رشادت و مقابله با استبداد و عدالتخواهی چيست و به کجا رسيده ايم؟ می بينم که اجلاس خبرگان برگزار می شود و شما نه سخنی در انتقاد از شرايط حاکم بر کشور بر زبان می آوريد و نه انتقادی را بنا به وظيفه خود منتقل می کنيد و از همه عجيب تر در اختتاميه مجلسی بدين اهميت در زمانه ای بدين حد خطير غايب می شويد. از خود می پرسم آيا اين همان اکبر هاشمی است با همان روحيه ای که قبل و بعد از انقلاب در او سراغ داشتيم؟ به ياد می آورم که شما .......چگونه با رشادت در حضور امام نيز هر گاه که مطلبی را لازم می ديديد هرچند که برخلاف نظر امام بود بر زبان می آورديد. به ياد دارم جلسه ای را که در حضور حضرت امام بوديم و ايشان وصيتنامه خود را به ما ابلاغ کردند و نظر خواستند و همه سخن در تاييد گفتند اما شما نکته ای را که داشتيد در خود فرونبرديد و بر زبان آورديد و امام نيز با بزرگواری سخن شما را پذيرفتند و بدان عمل کردند.
جناب آقای هاشمیشما با رای مردم و نمايندگان آنها در مجلس خبرگان در راس نهادی قرار گرفته ايد که حساس ترين و پراهميت ترين نهاد در قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران است. نهادی که مطابق اصل ۱۰۸ قانون اساسی عهده دار معماری و نظارت بر راس هرم قدرت در ساختار حکومتی ايران است و مسئول انتخاب و تعيين رهبری و نظارت برعملکرد آن و سازمانهای تابعه اش. اين حقوق و اختيارات را نيز هيچ فردی به آن مجلس نداده است که بخواهد از آن مجلس پس بگيرد و وديعه ای نيست که هر وقت پسنديدند از آن مجلس بستانند. حق آن مجلس در انتخاب و نظارت و مراقبت بر رهبری برآمده از قانون اساسی است و مستظهر به رای ملت ايران. اين مجلس از چنان جايگاهی برخوردار است که هيچ نهادی حق قانونگذاری در خصوص آن را نيز ندارد و اعضای اين مجلس خود حق تعيين شرايط کاری و نظارتی برای خود را دارند.اجلاس خبرگانی با چنين جايگاهی منحصر به فرد، در شرايط خطير کنونی برگزار شد و پرسش من از شما به عنوان رئيس اين مجلس است که آيا اين مجلس بر اساس وظيفه خود در اين اجلاس عمل کرده است؟ آيا آن نطق های پيش از دستور و آن گزارش و بيانيه ای که صادر شد به واقع پاسخگوی پرسش ها و ابهامات جامعه امروز ايران بود؟ اگر جناب آيت الله دستغيب با آن سوابق درخشان و پايگاه عميق مردمی که دارند نيز در آن مجلس سخنی را از سر دلسوزی گفتند چنان با ايشان برخورد شد و از ضرورت طرد و حذف و تنبيه ايشان سخن به ميان آمد که گويی در آن مجلس جز به تمجيد و تجليل نبايد سخن گفت و هيچ خبره ای حق انتقاد از شرايط کشور را ندارد و دهان آن خبره ای که از هفت خوان شورای نگهبان گذشته و توانسته به مجلس خبرگان راه يابد را بايد با خاک پر کرد تا مبادا جز به مداحی و تجليل از شرايط موجود سخنی بگويد! به راستی که ما به کجا می رويم؟ و اگر قرار بر اين بود و هدف مقدس همه ما در مبارزه با استبداد و استعمار رسيدن به چنين نقطه ای بود چه احتياجی بود به مجلس خبرگان؟ اگر قرار بر اين است که در مجلس خبرگان هيچ خبره ای جز به تاييد سخن نگويد آيا بهتر آن نيست که اجلاس سالانه ای هم برگزار نکند؟ به راستی ديگر چه احتياجی است به هزينه کردن از بيت المال و داشتن ساختمان و دفتر و کارمند واين همه هزينه کردن. آيا بهتر نيست چنين مجلسی را بگذاريد فقط برای روز مبادا که خدای نکرده اتفاقی برای مقام رهبری رخ دهد؟اجلاسيه مجلس خبرگان برگزار شد و توقع آن بود که نمايندگان مردم در اين مجلس نگاهی موشکافانه به آنچه روز انتخابات ۲۲ خرداد رخ داد و حوادث و بحران های قبل و پس از آن داشته باشند. گمان اما نمی کردم که در اين اجلاس، خبرگان ملت، بحران مبتلا به کشور را "فتنه" بخوانند و چنين به اميد پاک کردن صورت مساله ، سر خويش را به زير برف کنند. به راستی جنابعالی که قبل از انتخابات "آتشفشان" خشم مردم را روشن ديده و آن را اعلام عمومی کرده بوديد چگونه تاييد فرموديد که تصاعد اين آتشفشان را امواج فتنه بخوانند و چنين بی دغدغه از کنار شرايط خطير مترتب بر کشور بگذرند؟در عجبم که با قانون اساسی، اين ميراث گرانبهای امام و خونبهای شهيدان و ثمره تلاش و پايمردی رهروان انقلاب، و با يکی از اصلی ترين پايه های آن که همانا مجلس خبرگان رهبری است چه رفتاری می شود! و عظمت اين مجلس و جايگاهی که می تواند در حفظ و سلامت نظام جمهوری اسلامی و احقاق حقوق مردم داشته باشد، چه سرنوشتی پيدا کرده است!
رياست محترم مجلس خبرگان رهبریامام اگر اين مجلس را مايه تقويت رهبری می دانستند منظورشان نه فقط قدردانی و تاييد محسنات که نقد ايرادها از طريق اعمال و انجام وظيفه نظارتی نيز بود. متاسفانه اما جايگاه اين مجلس در سالهای گذشته بدانجا رسيد که نمايندگان ادوار آن همچون آيات عظام رحمت الله عليهم احسان بخش و جمی و عبايی خراسانی و خلخالی و آيت الله عباسی فر را قلع و قمع کردند و تيغ نظارت استصوابی بر گردن آنها نهادند و کسی هم دم بر نياورد که اين چه بلايی است که بر سر خبرگان ملت اين نظام می آورند و مگر آنها چه گناهی کرده بودند که مستحق حذف قرار گرفتند. نتيجه آن سکوت ها است که امروز عده ای به خود جرات می دهند به محض شنيدن صدايی ناخوشايند از يک نماينده، فرياد اخراج و حذف او را سر دهند. غافل از آنکه چنين اختناق و سختگيری هايی آن هم در حق يک نماينده مجلس خبرگان با هيچ عقل سليمی قابل توجيه نيست. چگونه می توان برای مردم توجيه کرد خفه کردن و بستن دهان يک نماينده مجلس خبرگان را که وظيفه ای سنگين برعهده او گذاشته شده است صرفا بدان دليل که حرفی ناخوشايند عده ای زده است؟ اين دم خروس چيزی نيست که بتوان به راحتی از عهده پنهان کردنش برآمد؟ و بايد که مقام رهبری خود وارد عمل شوند و در برابر اين بی حرمتی ها در حق يک نماينده مجلس خبرگان بايستند و ممانعت به عمل آورند. و به راستی آيا مجلسی با اين ترکيب که تحقير عضو آن نيز چنين رايج و ممکن است چگونه می تواند در هنگامه ای سخت و در روز مبادا، تصميمی شايسته و بايسته برای کشور و ملت بگيرد؟
جناب آقای هاشمیپاسخ شما چيست به مردمی که از وظايف مجلس تحت رياست شما در شرايطی چنين خطير پرسش می کنند؟ آيا اگر مجلس خبرگان در اجلاس خود نگاهی گذرا به آنچه که در چهار سال گذشته بر اين مملکت رفته است می انداخت نمی توانست بسيار بهتر زمينه های پيدايش بحرانی که بر مملکت حاکم است - و شما البته فتنه اش خوانده ايد- را دريابد؟ شما در سخنرانی های قبل و بعد از انتخابات خود بارها به بحران های اقتصادی و به هم خوردن سند چشم انداز در کشور و انحراف از آن اشاره کرده ايد ولی آيا پرداختن به اين بحران ها نبايد جايی در مجلس خبرگان پيدا می کرد؟ آيا در وظيفه شما در مجلس خبرگان نيست که رسيدگی کنيد به آنچه که به نام خصوصی سازی و انجام اصل ۴۴ قانون اساسی انجام می شود و نهادهای تحت نظارت رهبری همچون سپاه و ستاد اجرای فرمان امام (که بنا به فرمانی که امام به بنده و آيت الله حسن صانعی دادند قرار بود حداکثر طی دو سال کليه اموال توقيفی اش يا رفع توقيف و يا با بررسی دقيق در صورت نامشروع بودن مصادره شود و اين ستاد به کار خود پايان دهد؛ ستادی که نوه گرامی حضرت امام نيز بارها گله کرده و درخواست داشته اند که در صورت تعطيل نکردن آن حداقل لفظ "امام" را از عنوان آن بردارند) سهام يک وزارتخانه دولتی را در نيمی از يک ساعت به نام خود می کنند و به نام خصوصی سازی حماسه ای ديگر در ادامه و تکميل حماسه انتخابات رياست جمهوری اخير می آفرينند؟ به راستی تا چه حد در اين اجلاس به سياست خارجی بدون طرح و برنامه ای که موجب وهن نظام ما در مجامع بين المللی شده است پرداخته شد؟ آيا مشکلات اجتماعی حاکم شده بر کشور و امنيتی کردن فضای سياسی جامعه و دانشگاه ها و مراکز مختلف کشور از هيچ اهميتی برای بررسی برخوردار نبود که اعضای آن مجلس توجهی بدان نکردند؟ به راستی تا چه حد در اين اجلاس به عملکرد برخی سازمانهای تحت نظارت رهبری که نظارت عاليه بر آنها بر عهده شما در مجلس خبرگان است رسيدگی شد؟ آيا مروری نکرديد برآنچه در رسانه به اصطلاح ملی ما می گذرد و افتی که مخاطبان اين رسانه پيدا کرده اند؟ آيا صحبتی در اين خصوص شد که چرا سه کانديدای به ظاهر ناکام شبه انتخابات اخير را در قوطی می کنند و ياران آنها را در سلول انفرادی می اندازند و آنها صرفا در گذر از سلول های انفرادی است که می توانند راهی به آن رسانه ملی آن هم برای پخش اعترافات پيدا کنند و با اين حال درهای اين رسانه اما به روی حاميان کانديدای پيروزخوانده و دادستان محترم کشور باز است که بيايند و سخنان خود را يکسويه عليه کانديداهای ديگر مطرح کنند و بروند؟ آيا شما بر اين نکات واقف نبوديد؟ واقف بوديد و اگر در اين اجلاس به آنها اشارتی نشد آيا اين بدان مفهوم نيست که روحيه عدالت خواهی و رشادت انقلابی از ميان ما رخت بربسته و زايل شده است؟ و امروز به راستی چه پاسخی داريد در برابر آنهايی که مدعی اند اين مجلس وظيفه نظارتی خود را فراموش کرده و به نهادی بی اثر و تبليغاتی مبدل شده است؟ آيا جای آن نبود که اعضای اين مجلس سه کانديدای معترض به نتيجه انتخابات را که همگی از سرمايه ها و خدمتگزاران اين نظام بوده اند فرا می خواند و سخن آنها را می شنيد و پس از آن مبادرت به صدور بيانيه خود می ورزيدند؟
جناب آقای هاشمیبر خود می بينم که بخشی از تعبير حضرت امام در خصوص جايگاه مجلس خبرگان را برای شما و ديگران يادآور شوم که فرمودند:«اکنون شما ای فقهای شورای خبرگان و ای برگزيدگان ملت ستمديده در طول تاريخ شاهنشاهی و ستمشاهی، مسئوليتی را قبول فرموديد که در راس همه مسئوليت هاست، و آغاز به کاری کرديد که سرنوشت اسلام و ملت رنج ديده و شهيد داده و داغ ديده در گرو آن است. تاريخ و نسل های آينده درباره شما و ملت قضاوت خواهند کرد و اولياء بزرگ خدا ناظر آرا و اعمال شما می باشند: والله من ورائهم مُحيط و رقيب. کوچکترين سهل انگاری و مسامحه و کوچکترين اعمال نظرهای شخصی و خداینخواسته تبعيت از هوای نفسانی که ممکن است اين عمل شريف را به انحراف کشاند بزرگترين فاجعه تاريخ را بوجود خواهد آورد».و به راستی چه نسبتی است ميان عملکرد کنونی اين مجلس با انچه امام در خصوص جايگاه آن مجلس بر زبان آورده اند و اختياری که قانون اساسی و تدوين کنندگان آن بنا به رای مردم به اين مجلس و نمايند گان آن اعطا کرده است؟ چه جای انکار است که مجلسی چنان مهم در زمانه ای چنين خطير به نهادی بی اثر مبدل شده است. و من مهدی کروبی امروز اين نامه را به شما نوشتم و از باب تذکر و يادآوری اين نکات را بازگو کردم تا به وجدان خويش در برابر امام راحل، انقلاب و مردم شريف ايران عمل کرده و نشان داده باشم که آنچه بر آن مجلس می رود نه به نفع نظام است و نه به نفع مردم و نه تضمين کننده جمهوريت و اسلاميتی که بيش از ۹۸ درصد مردم در فروردين ۱۳۵۸ به آن رای دادند.
والسلام عليکم و رحمه الله و برکاتهمهدی کروبیششم مهر ۱۳۸۸ مهدی کروبی ششم مهر ۱۳۸۸

ساعت دروغ سنج

یک نفر می میرد و به جهان آخرت می رود. در آنجا مقابل دروازه های بهشت می ایستد سپس دیوار بزرگی می بیند که ساعت های مختلفی روی آن قرار گرفته بود. از یکی از فرشتگان می پرسد “این ساعت ها برای چه اینجا قرار گرفته اند؟” فرشته پاسخ می دهد :”این ساعت ها ساعت های دروغ سنج هستند و هر کس روی زمین یک ساعت دروغ سنج دارد و هر بار آن فرد یک دروغ بگو ید عقربه ی ساعت یک درجه جلوتر میرود” مرد گفت :”چه جالب آن ساعت کیه؟!” فرشته پاسخ داد :”مادر ترزا او حتی یک دروغ هم نگفته بنابراین ساعتش اصلاٌ حرکت نکرده است وای باور کردنی نیست . خوب آن ساعت کیه؟” فرشته پاسخ داد :”ساعت آبراهام لینکلن(رئیس جمهور سابق آمر یکا) عقربه اش دوبار تکان خورد! خیلی جالب هراستی ساعت احمدی نژاد کجاست ؟ فرشته پاسخ داد : آن در اتاق کار سرپرست فرشتگان است و از آن به عنوان پنکه سقفی استفاده می کنند

۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

هدیه ناقابل (!) آموزش و پرورش به اعراب



با شروع سال تحصیلی و توزیع کتب درسی در میان دانش‏آموزان نکته‏ای جلب توجّه کرد؛ عکس پشت جلد کتاب فارسی سال اوّل دبستان، به نقشه ایران اختصاص یافته است. در این نقشه که تصویرسازی از ایران بر اساس اقلیم و طبیعت مناطق مختلف کشور است، نشانی از آب‏های خلیج فارس نیست!

در روزهای اخیر، خبر حذف نام پادشاهان ایرانی از کتاب تاریخ مدارس و حمله به تاریخ و تمدّن چند هزار ساله ایران در مطبوعات و فضای مجازی به سرعت پیچید و متأسّفانه مسئولین دولتی در قبال این مسئله، پاسخ قانع‏کننده‏ای را ارائه ندادند.
امّا این پایان کار نبود و با شروع سال تحصیلی و توزیع کتب درسی در میان دانش‏آموزان، نکته‏ای جلب توجّه کرد؛ عکس پشت جلد کتاب فارسی سال اوّل دبستان، به نقشه ایران اختصاص یافته است. در این نقشه که تصویرسازی از ایران بر اساس اقلیم و طبیعت مناطق مختلف کشور است، نشانی از آب‏های خلیج فارس نیست!



حذف آب‏های خلیج فارس در حالی است که دریای عمان و دریای خزر به رنگ آبی در جنوب و شمال نقشه مذکور دیده می‏شود امّا در قسمت مربوط به خلیج فارس بدون هیچ رنگ‏آمیزی که نشان‏دهنده پهنه آبی باشد، نوشته شده است: ایران سرسبز است. ایران آزاد است. ما ایران را دوست داریم.
این بار وزارت آموزش و پرورش و دفتر برنامه‌ریزی و تألیف کتب درسی، طرحی سؤال‏برانگیز را اجرا نمود و متأسّفانه این اقدام هم اعتراض مسئولین را درپی نداشت.
گفتنی است با توجّه به حجم گسترده اقداماتی از این دست، نگرانی‏ها رو به افزایش است و به نظر می‏رسد، جریانی مشکوک و خطرناک در دولت به راه افتاده است که قصد دارد خلیج فارس را نیز به مانند دریای خزر، قربانی سیاست‏های نادرست دولتمردان کند.
با توجّه به حسّاسیّت موضوع و علاقه اعراب به مصادره خلیج فارس و تبدیل آن به خلیج عربی، این مسئله باید مورد توجّه خانه ملّت قرار گیرد و متخلّفان مورد عتاب قرار گیرند.
البتّه وقتی خودمان ارزش نام خلیج فارس را حفظ نمی‏کنیم، زمینه برای تغییر نام خلیج فارس از سوی اعراب فراهم می‏شود. به راستی وزارت آموزش‏وپرورش و مسئولان دفتر برنامه‏ریزی و تألیف کتب درسی، چه پاسخی برای این اهمال دارند؟

ذکر ِ حال ِِ مولانا احمدی نجات (کسّر الله امثاله) 1




by koki
آن آفتاب پنهان، آن بچه سمنان؛ آن خو کرده به کاپشن، آن طعنه زننده به مه روشن؛ آن یگانه تحفه ی نطنز، آن سوژه ي همه گونه طنز؛ آن مروّجِ فرقه ی مصباحّیّه ، آن پیرو ِ طریقت فلاّحیّه ؛ آن اسطوره ی لجاجت و بیعاری، آن رو کم کننده ی حسین شریعتمداری، آن رقیب بی همتای کیدمن و لوپز، آن رفیق شفیق کاسترو و چاوز ؛ آن خراجگزار چین و روسیّه ، آن جهیزیّه بخش دختران لبنان و سوریّه، آن وام دهنده ی بی منّت ، به ده ها دولتِ بی اصالت، آن بخشنده ی سهام جهالت، آن صدقه دهنده به آحاد ملّت، آن نافی کبیر هولو کاست، آن بریده از خط چپ و راست، آن کودناگر جانان مرمری ، آن ضایع کننده فرمان رهبری، آن مغلطه گر هر مناظره، آن سازنده ی همه گونه خاطره، آن داستان پرداز نامی، هماره وامدار محصولی و ضرغامی، آن از عطوفت و مهربانی محروم، آن تجویز کننده ی گلوله و باتوم، آن دارنده ی بالاترین آی کیو ، آن مرید مشایی بن نتانیاهو، آن نخبه ی سر در گم، آن سرکوبگر اجتماعات آرام مردم، آن قهرمان مبارزه با تبعیض و فساد؛ مولانا میرزا محمود احمدی نژاد از اکابر بی هویّتان بود و از اعاظم گربه صفتان! در سیاست بازی و پرونده سازی یگانه بود و از شدّت روابط پدر و پسری با رهبری دیوانه بود!نقل است که آغاز کار و مسقط الر‌أسش به گرمسار بود و او پسته به افراط همی خوردی و این هوش زیاد وی از آن جهت است. روزی پدر رحمة الله علیه را همی پرسیدی که ای پدرجان به غیر این خراب شده که ما در آن زیست می کنیم آبادی دیگری هم مگر وجود دارد؟و پدر چون این بشنیدی به فراست دریافتی که روز واقعه فرا رسیده پس روی پسر را به جانب تهران گردانیدی و چنان تیپایی به وی بزدی که تا خود تهران نعره زنان بدویدی.گویند که به علت ریز نقشی همواره مصداق این مثل بوده که فلفل نبین چه ریزه، بخور ولی مواظب باش جاییت نسوزه! و چون در اندک مدتی به تمامی علوم زمان خود احاطه یافت، پیر طریقت وی را لقب مولانایی و کاپشن(خرقه) توانایی عطا نموده تاکمر همت به خدمت خلق بندد. پس پیر آخرین تست هوش را هم از وی بگرفتی و مر او را سوال نمودی که: یا محمود آن چیست که جنسش از چدن تواند بود و دسته دارد و سطل است؟ و وی بلا درنگ جواب بفرمودی که: مرا گمان بر تراکتور باشد. بیت:
ببرد از من قرار و طاقت و هوش ... آخ برم اون هوششو، آخ برم اون هوششو!
القصه، هر روز که از عمرآن شریف می گذشتی چون فولاد آبدیده تر می گشتی و مناصب و پست های خدمت به خلق را یکی پس از دیگری فتح می نمودی و به این درجه که اکنون می بینی رسیدی. یکی از محاسن وی آن بودی که مابین عالم هپروت و عالم واقع هیچ فرق نمی توانست که بگذارد و همواره افاضاتی می نمودی که جهانی را به جوش و خروش می آوردی و انگشت به دهان می گذاشتی.. نقل است که به هنگام ایراد خطبه در سازمان ملل المتحدة، هاله ای از نور وی را فرا گرفته بودی بطوریکه تمامی حضار انگشت به دهان مانده بودند و هنوز که هنوز است انگشت از دهان بیرون نیاورده اند(تبارک الله احسن الخالقین). حکایت است که روزی مریدی از وی در باب حکم حضور زنان در میادین ورزشی بپرسیدی و وی فتوی بدادی که مانعی نمی بینم. و حیف و صد حیف که متظاهران به دین و درایت، چنان بر دهان آن وجود شریف بزدند که هم سوال و هم جواب به کل از خاطر مبارکش برفت.در باب کرامات آن عزیز همان بس که در ابتدای کار خلایق را وعده آوردن نفط بر سر سفره شان دادی و چون خر از پل گذراندی، فرمودی که این سخن ندانم که اولین بار از که صادر گشتی. و در ثانی هیچ عاقلی نفط بر سر بساط طعام آورد؟ و دیگر اینکه فرموده بودی که اسرائیل باید از میان برود و عجبا که هیچ عاقلی سخن او فهم و غور اندیشه او را درک نکرد و چون عالمی به جوش و خروش در آمد از این سخن، وی چنین شرح بدادی که منظور من این بود که یعنی اسرائیل از بین ما برود. چه میدانم برود یک جای دیگر. ما دیگر با او بازی نمی کنیم.از کرامات عجیبه اش همین بس که همی خواست پذیرایی مدیران را به بیسکویتی کاهش دهد و به هنگام عمل در چشن تنفیذ خود ، آن نیت را با تاج گلان گران قیمت و خدمه متحد الکت و شلوار نمایش دهد . نقل است از شیخ ابو قورباغه ي گرمساري كه دكتر را در اوان كودكي همي يافت و شيخ در تعجّب همی فرو رفته ، انگشت تحیر بر دهان پرسید : یا محمود چرا تنها همی نشسته و با دیگران بازی نمی کنی . ندایی آمد :«موی بلند روي سياه ناخن دراز ،واه و واه و واه » شیخ این را شنید و بگریخت. .اورا سخنان نغز فراوانست از جمله آن که:- "کی گفته یهودیان را سوزاندند؟ من خودم آن جا بودم دارشان زدند"-"هر که دزدی کند اسمش را اعلام می کنم باقی بقایشان"ایضاً ازوست: "نحن نستطیع؛ ما می توانیم" دیگر آن که گفت:"جمعیت هرچه فزون باشد به! "شيخ محمود ظاهری چون دراویش داشت، دلقی پشمین و کاپشنی سپید پوشیدی، محاسن را دست نزدی و موها شانه نکردی وبه اعتراض سیاسیون خوش تیپ وقعی ننهادی.از او بسی کرامات نقل شده از جمله آن که گویند در هرجا خطبه خواندی هاله های نورانی او را فرا گرفتی!دیگر آن که: نبود برای فقر و فساد و تبعیض علاجی جز آن که او گفت اجی مجی لا ترجی و آن گاه بود که این هر سه ورپرید!دیگر آن که نامه هایی چند به سران کفر و استکبار نوشتی و در آن ها ایشان را نصایح فراوان نمودی
ای نامه که می روی به سویش يك مشت بكار بيخ رويشوان گاه بكن ز كلّه مويش بفشار به خشم آن گلويش
طعام کم می خورد و آن چه از طعام دوست داشت کیک زرد و آب سنگین و آبگوشت بود که به سیاق سانتریفیوهای پی 2 بار می گذاشت.کارل مارکس ظهور اورا خبر داده بود و گفته بود" من امیدم به رفیق محمود است." ودیگرآن که " پرولتاریای جهان! حول محور عمو محمود متحد شوید!"(کاپیتال نوشته مارکس ترجمه ایرج اسکندری ص 452)قال مولانا شنبليله، شیخ كشك الدين بدپيله فی لیل المعرفی الکابینه الاحمدی نجات فی جمع العلماء شیعه و سنیالذین یعرف الکابینه النوادرفی هدایه الامورالمملکت ، العروسک و المامور و جمیعا فی خلفهم دست بیلا چنانچه لا یعمل الامور دیکته.و چون صاحب دل این نکته بشنید به زمزمه همی گفت:
فی شرح کابینه شیخ جمهورگفت همی شیخ به قول مشهوراین همه را به یک عنان ببینیداز این خزان هیچ گلی نچینید
صاحب دلی به یکی از افراد کابینه شیخ محمود همی رسیدی واو را گفت : تو را چگونه در ای کابینه وزیر کردندی . وزیرنگاهی کرد و همی گفت:
زنده بدم مرده شدم خنده بدم گریه شدمدولت او آمد و من دولت يك دنده شدمگفت که بازیچه نه ای لایق کابینه نه ایرفتم و بازیچه شدم لایق کابینه شدمگفت که تند رو نه ای روکه ازاین قوم نه ایرفتم و افراطی شدم سلسله بندنده شدمگفت که تو شیخ و سری معتدلی ، پیشوریشیخ نیم پیش نیم امر تورا بنده شدمگفت که در دولت نو راه نرو رنجه مشوزانکه منم همچو شما گوش به فرمانده شدمگفت تو را حرف کهن از بر ما نقل مکنگفتم آری نکنم ساکت و باشنده شدمچشمه خورشید تویی سایه گه بید منمچون که زدی بر سر من پست و گدازنده شدمصورت زشت یافت دلم واشد و بشگافت دلملایق کابینه شدم كفتر پر كنده شدم
در هنگام احتضار، دوستانش؛ چاوز، خوزه مورالس و دیگر چپ ها بر بالینش آمدند. گفتند: یا شیخ ما را نصیحتی بفرما!گفت ای برادران چپ با غنی و اغنیا دشمن باشید اما با غنی سازی نه!وصیت کرد که اورا در جایی بین عمارت یو سی اف اصفهان و آب سنگین اراک دفن نمودند. بر سنگ تربت او نوشته آمده است:
میون اين دو دلبر دو دل موندم کدوم ور
مزار او زیارتگه مشتاقان اتم و عدالت است رحمه الله علیه!ازاو رسالاتی چند هم بر جای مانده است از جمله "رساله در ترافیکیا " رساله " نحن نستطیع""چگونه به جای آب و دوغ و دوشاب؛ بر سر سفره، نفت بنوشیم.ايضاً، در شاهكار بي نظيرش "خلستان ِ بعدي" حكاياتي بديع با معاني منيع درج است. از آن جمله اين قصّه كه صاحب دلان گفته اند نقد حال خود اوست :یاد دارم ناخوش آوازی ، کاندیدای ریاست جمهوری شده بود و بانگ به تبلیغ همی برداشت . صاحب دلی بر او بگذشت ، گفت : تو را شمار رأی چند است ؟ گفت : اگر به سیاق عدالت و رأی عقلایی پیش رود . هیچ !گفت : پس این همه زحمت از چه روی به خودهمی دهی ؟ گفت : از بهر تکلیف دهم . گفت : از بهر تکلیف مده !
ای که تعداد رای تو هیچ استقدری اهسته تر، سر پیچ است
صا حب دل این نکته بدید و به رفت و در گذر زمان نا خوش آواز را بر مسند بزرگان دید و با خود به زمزمه همی گفت :
تکیه بر جای بزرگان بتوان زد به خلافاگر از جانب بالا بروی وز سر لاف

۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه